وعدالله حقاً و مَن اَصدقُ مِن الله قیلاً

 

خدایا: ببخش آن گناهانی را که در رحمتت را بر روی من می بنده یا بر من کیفر عذاب نازل میکند یا امید به تو رسیدن را از من میگیرد یاروزی حلالت را بر من قطع میکند.

یا اباصالح: بحق امامتت و بحق کرامتت واسطه خیری باش از خدا برای تمامی جوانانی که دوست دارن زودتر سر و سامان بگیرن.وبه حق این روز عزیز که جدت علی(ع) با حضرت زهرا(س) که نورانی ترین پیوند هستی را به داشته اند.یامهدی شرمنده ایم.

 

 

چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده : حامد

 


فردی از پروردگار در خواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد. 

 خداوند دعای او را مستجاب کرد. 

 در عالم شهود او  وارد اتاقی شد که جمعی از مردم در اطراف ديگ بزرگ غذا نشسته بودند
همه گرسنه نا اميد و در عذاب بودند
هر کدام قاشقی داشت که به ديگ می رسيد
ولی  دسته قاشقها بلند تر از بازوی آنها بود
به طوری که نمی توانستند قاشق را به دهانشان برسانند
عذاب آنها وحشتناک بود !

 

آنگاه ندا آمد :اکنون بهشت را نظاره کن 
او به اتاق ديگری که درست مانند اولی بود وارد شد

 ديگ  غذا..جمعی از مردم ...همان قاشقهای دسته بلند ...
ولی در آنجا همه شاد و سير بودند
آن مرد گفت : نمی فهمم !!!چرا مردم اينجا شادند
در حالی که در اتاق ديگر بد بختند؟

با آنکه همه چيزشان  يکسان است؟
ندا آمد که
در اينجا آنها  ياد  گرفته اند  که يکديگر  را تغذيه  کنند
هر کسی  با  قاشقش  غذا در دهان  ديگری  می گذارد
چون  ايمان  دارد  که  کسی  هست  که  در دهانش  غذايی  بگذارد.

دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 22:46 :: نويسنده : حامد

 

بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است:

«كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!!»

 

دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : حامد

 

آخ! ای دل که در سراروی زندگی مات مانده ایی چه کنم ؛اگر دلی چرا به صاحبت بی اعتنایی!جنبشی،لغزشی، ترسی ،شجاعتی.غیرتت کجاست!! شاید تو هم نمی دانی .عقل مدهوش است. آیا می شود در این روزگار به عاشقی اطمینان کرد و بر آن تکیه کرد. نمی دانم به خدا نمی دانم آن قدر دنیا بر ما سخت گرفته است که نمی دانم. ای روح من تو چیزی بگو؛تو که در زیر این جسم ناچیز هستی حرفی بزن و راهی نشان بده. ای خدا تو راهی نشان ده که از این منگلاب زننده دنیا رد بشم ،ای خدایی که نزدیک تر از من به منی واز حال و زارم باخبری. تو گفتی در زندگی راه مستقیم و انتخاب کن ولی در این روزگار ما همه راهها مستقیم نشان ما میدهند نمی دانم شاید چشمان من کم نور شده که این راه ها را راه راست می بینم.ای خدا میبینی چقدر نادانم. شاید به خاطر همین نادانیم هست که تو زیاد بر ما می بخشی و میگذری و همیشه در آیه هایت بخشندگیت را به روی ما باز میکنی.ای سید اهل قلم  تازه می فهمم چرا نوشته هایت را در گونی کرده ایی و سوزاندی و قلمت برداشتی و برای خدا نوشتی.آری درست است هدف باید داشت گفته ها و نوشته هایمان.وچه هدفی والاتر از معبود بی همتا.ای خداشرمنده از هیاهوی بی فایده.دیگر به خود اومیدی ندارم ،ای خدایی که یوسف (ع)را از چاه بیرون آوردی و.......خدایا خیلی تنهام.

 الهی: چگونه خامو ش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است .

 

 

پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : حامد

 

 

دیشب با یکی از دوستام بحثم شد در مورد یکی از عقایدمون به شدت با هم اختلاف داشتیم بعدش وقتی از من دلیل خواست موندم اومدم اینترنت سرچ کردم ولی دلیل محکمی پیدا نکردم . یک کلمه به جای جوابم دیدم که مات شدم اونم اعتدال بود .وقتی این مطالب و خوندم نظرم به کلی تعقیر کردفهمیدم که افراط کردم وبه دوستم حق دادم و اعتدال و میانه روی بهترین کار ممکنه که به اون هم در قرآن و هم در احادیث مکرر به اون اشاره شده ونباید تو اعتقادات افراط کرد.نه فقط در اعتقاد بلکه در همه امور باید رعایت بشه.

وقتی این مطالب و خوندم یاد یکی از دوستانم افتادم که چه به جد و چه به شوخی این مطلب و بچه ها میگفت: «خير الامور اوسطها» بهترين كارها ميانه آنهاست.

 

 

 

 

 

مطالبی که خونم در ادامه مطلب قرار دادم میتونید استفاده کنید.

 



ادامه مطلب ...
سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : حامد

امروز تو راه دانشگاه دوستم بهم گفت:حامد خبر داری فیلمی که در مورد پیامبر درست کرده تو گوشیه بیشتر بچه ها هست ! گفتم برای چی فیلمی که به پیامبرمون توهین میکنه مگه دیدن داره!گفتم برای چی میبینن!گفت برای این که ببینن در مورد پیامبر چی درست کردن و چه تصویری از پیامبر کشیدن ،یه جور کنج کاوی!!!که چی هست این فیلم که این جور سروصدا در آورده.

خواهش میکنم فرض کنید:

این فیلم مثل این که یک فیلم در مورد ناموس ما درست کنند ، اما از خانواده ما نیست یک نقابی رو صورت داره وظاهری هست آیا شما این فیلم و میبینید و بدون تفاوت از اون رد میشی؟؟!!

خودت قضاوت کن....

 

یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : حامد

 

میخوام این بار از غرور بگم که پیامبر  به راهبی به نام (شمعون بن لاوی بن یهودا) که جدش یهودا از حواریین حضرت عیسی (ع)بوده است بگم.که از پیامبر(ص) سوالات متعددی پرسیدن جایی رسیدن که پیامبر فرمودند:

ای شمعون:

خداوند تبارک و تعالی چون طبقه زیرین را آفرید،نازیدو خروشیدو گفت:«چه چیز می تواند بر من غلبه آید»؟.خداوند زمین را آفرید و برسطح آن گسترد،تا رام شد.سپس زمین مباحات کردوگفت:«چه چیز بر من غلبه کند»؟خداوند کوه ها را خلق کرد وچون میخ بر پشت زمین کوفت تا ساکنانش رابلرزاند،زمین رام گشت وآرام گرفت.سپس کوهها بر زمین بالید،سر برکشید و مغرورانه گفت:«چه چیز بر من چیره گردد»؟خداوند آهن را آفریدکه کوهها را شکافت ورام شد.آنگاه آهن بر کوه ها فخر کردو گفت:«چه چیز مرا مغلوب سازد»؟خداوند آتش را خلق کردکه آن را آب کردونرم شد.باز آتش بانگ و نعره برآورد وافتخار کردو گفت:«چه چیز بر من غالب شود»؟خداوند باد را آفرید تا امواج آب را به حرکت در آورد،موجها در آن ایجاد کرد،قعرش را زیر و رو نمود و از جریانش بازداشت و آتش رام شد و آنگاه باد بالیدن گرفت و به شدت وزیدو گفت:«چه چیز مرا مغلوب سازد»؟ خدا انسان را آفرید تا بنیانها و پناهگاهها ساخت که نه باد در آن نفوذ یافت و نه چیز دیگر. باد رام شد و انسان به طغیان آمده و گفت:«از من نیرومند تر چیست»؟ خداوند مرگ را خلق کرد که او را مقهور ساخت،انسان رام شد و مرگ خود به مباهات برخاست، از جانب خداوند خطاب شد:

«به خود مبال که من تو را میان بهشتیان و دوزخیان سر می برم و دیگر زنده ات نمی کنم.»

سپس  نبی مکرم اسلام(ص) فرمودند:

_حلم بر غضب غالب شود.

_مهر برقهر

_وصدقه برگناه

 

تحف العقول .ص17مترجم احمد جنتی عطایی.

نقل شده از کتاب عقل چیست؟/مولف نوحه خوان

شنبه 15 مهر 1391برچسب:, :: 23:4 :: نويسنده : حامد

 

لبیک یا رسول الله


 

جمعه 14 مهر 1391برچسب:, :: 22:19 :: نويسنده : حامد

 

یک روز کارمند پستی که به نامه‌هایی که آدرس نامعلوم دارند، رسیدگی می‌کرد، متوجه نامه‌ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود؛ نامه‌ای به خدا.

با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه اینطور نوشته شده بود:

خدای عزیزم بیوه زنی ۸۳ ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق ناچیز بازنشستگی می‌گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود، دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج می‌کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کرده‌ام، اما بدون آن پول چیزی نمی‌توانم بخرم. هیچ‌کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی، به من کمک کن.

کارمند اداره پست خیلی تحت‌تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان ۹۶ دلار جمع شد که آن‌را برای پیرزن فرستادند. همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند، خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت تا اینکه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود؛ نامه ای به خدا. همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:

خدای عزیزم. چگونه می‌توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با آن‌ها بگذرانم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی، البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آنرا برداشته‌اند.

درد من حصار برکه نیست,سیطره ماهیانی ست که دریا را نمی فهمند....

چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : حامد


روزی لقمان به پسرش گفت:

 امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی.

- اول این که سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری!
- دوم این که در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی.
- و سوم این که در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی.

پسر لقمان گفت
: ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟

لقمان جواب داد:
- اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که می خوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد.
- اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است.
و اگر با مردم دوستی کنی، در قلب آنها جای می گیری و آن وقت بهترین خانه های جهان مال توست.

چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 11:14 :: نويسنده : حامد

 

گوش کن قافله سالار چه می خواند: وَ لَمّا تَوَجّهَ تِلقاءَ مَدیَنَ قالَ عَسی رَبّی اَن یَهدیَنی سواءَ السّبیل(1)... آیا تو می دانی که از چه امام آیاتی که در شأن هجرت نخستین ِ موسي است فرا می خوانَد؟ عقل محجوب من که راه در جایی ندارد... ای رازداران خزاین غیب، سکوت حجاب را بشکنید و مُهر از لبِ فروبسته اسرار برگیرید و با ما سخن بگویید. آه از این دلسنگی که ما را صمٌ بُکم می خواهد... آه از این دلسنگی!
سرّ آنکه جهاد فی سبیل الله با هجرت آغاز می شود در کجاست؟ طبیعت بشری در جست و جوی راحت و فراغت است و سامان و قرار می طلبد.
یاران! سخن از اهل فسق و بندگان لذت نیست، سخن از آنانی است که اسلام آورده اند اما در جست و جوی حقیقت ایمان نیستند. کُنج فراغتی و رزقی مُکفی... دلخوش به نمازی غراب وار و دعایی که بر زبان می گذرد اما ریشه اش در دل نیست، در باد است. در جست و جوی مأمنی که او را از مکر خدا پناه دهد؛ در جست و جوی غفلت کده ای که او را از ابتلائات ایمانی ایمن سازد، غافل که خانهء غفلت، پوشالی است و ابتلائات دهر، طوفانی است که صخره های بلند را نیز خُرد می کند و در مسیر دره ها آن همه می غلتاند تا پیوستهء به خاک شود.
اگر کشاکش ابتلائات است که مرد می سازد، پس یاران، دل از سامان برکَنیم و روی به راه نهیم.
بگذار عبدالله بن عمر ما را از عاقبت کار بترساند. اگر رسم مردانگی سرباختن است، ما نیز چون سید الشّهدا او را پاسخ خواهیم گفت که: " ای پدر عبد الرحمن، آیا ندانسته ای که از نشانه های حقارت دنیا در نزد حق این است که سر مبارک یحیی بن زکریا را برای زنی روسپی از قوم بنی اسرائیل پیشکش بردند؟ آیا نمی دانی که بر بنی اسرائیل زمانی گذشت که مابین طلوع فجر و طلوع شمس هفتاد پیامبر را می کشتند و آن گاه در بازارهایشان به خرید و فروش می نشستند، آن سان که گویی هیچ چیز رخ نداده است! و خدا نیز ایشان را تا روز مؤاخذه مهلت داد."(2)
... اما، وای از آن مؤاخذه ای که خداوند خود اینچنین اش توصیف کرده است: اَخذَ عَزیزٍ مُقتَدرٍ.(3)
آه یاران! اگر در این دنیای وارونه، رسم مردانگی این است که سر بریدهء مردان را در تشت طلا نهند و به روسپیان هدیه کنند.... بگذار اینچنین باشد. این دنیا و این سر .

         فتح خون، شهید سیدمرتضی آوینی

 

--------------------

ـ قصص / 21
2 ـ موسوعه کلمات امام الحسین(ع)، ص 308
3 ـ بخشی از آیهء 42 سورهء قمر: ... فَاَخذناهُم اَخذَ عَزیزٍ مُقتَدرٍ

 



ادامه مطلب ...
شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : حامد

 

شعر و جنون

 

اگر « شیدایی » را از انسان بازگیرند، هنر را باز گرفته اند؛ شیدایی جان هنر است، اما خود ریشه در عشق دارد. شیدایی همان جنون همراه عشق است؛ ملازم ازلی عشق، جنون و شیدایی عاطف و معطوف هستند و مُرادف با یکدیگرند.
حق انسان را به جنون ستوده است: اِنّهُ کانَ ظَلوُماً جَهولاً. عاشق مجنون است و مجنون را با «عقل » میانه ای نیست؛ ظلوم است و جهول. و اگر این جنون عشق نبود، با ما بگو که انسان آن امنتِ ازلی را بر کدام گُرده می کشید؟ کدام گُرده است که ثقل این بار صبر آوَرد، جز مجنون ظلوم و جهول؟
در چشم عاشق جز معشوق هیچ نیست. با عاشق بگو که در کار عشق عقل ورزد، نمی تواند. با عاشق بگو که در کار عشق انصاف دهد، نمی تواند، عشق همواره فراتر از عدل و عقل می نشیند؛ جنون نیز. و اصلاً عشّاق می گویند که این جنون عین عدل و عقل است.
عاقلان می گویند: خداوند عادل است. عاشقان می گویند:........



ادامه مطلب ...
شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : حامد

       

            

 

  حقانیت اسلام    
  

  
حسب اخباری که از ناسا انتشار یافته ، تصاویری از ماه وجود دارد که حاکی از وجود یک رشته صخره های تغییر شکل یافته در سطح ماه می باشد که تا عمق آن امتداد یافته و از نیمه دیگر آن برآمده و این دلیلی بر شکافته شدن ماه و پیوند دوباره آن در دورانی از حیات آن می باشد.

 
در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام (ص) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد...



ادامه مطلب ...
یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : حامد

درباره وبلاگ

بنويس كه تا يادت بماند ، كه نوشته ها رد پاي عبور است ، فردا كه برگردي و نوشته هايت را بخواني ، به ياد مي آوري كه از كجا رد شده و چطور قد كشيده ايي...... به یاد سید اهل قلم.
نويسندگان