وعدالله حقاً و مَن اَصدقُ مِن الله قیلاً
خدایا: ببخش آن گناهانی را که در رحمتت را بر روی من می بنده یا بر من کیفر عذاب نازل میکند یا امید به تو رسیدن را از من میگیرد یاروزی حلالت را بر من قطع میکند. یا اباصالح: بحق امامتت و بحق کرامتت واسطه خیری باش از خدا برای تمامی جوانانی که دوست دارن زودتر سر و سامان بگیرن.وبه حق این روز عزیز که جدت علی(ع) با حضرت زهرا(س) که نورانی ترین پیوند هستی را به داشته اند.یامهدی شرمنده ایم.
چهار شنبه 26 مهر 1391برچسب:, :: 11:40 :: نويسنده : حامد
فردی از پروردگار در خواست کرد تا به او بهشت و جهنم را نشان دهد. خداوند دعای او را مستجاب کرد. در عالم شهود او وارد اتاقی شد که جمعی از مردم در اطراف ديگ بزرگ غذا نشسته بودند
آنگاه ندا آمد :اکنون بهشت را نظاره کن دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 22:46 :: نويسنده : حامد
بر سر گور كشيشي در كليساي وست مينستر نوشته شده است: «كودك كه بودم مي خواستم دنيا را تغيير دهم. بزرگتر كه شدم متوجه شدم دنيا خيلي بزرگ است من بايد انگلستان را تغيير دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!!»
دو شنبه 24 مهر 1391برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : حامد
آخ! ای دل که در سراروی زندگی مات مانده ایی چه کنم ؛اگر دلی چرا به صاحبت بی اعتنایی!جنبشی،لغزشی، ترسی ،شجاعتی.غیرتت کجاست!! شاید تو هم نمی دانی .عقل مدهوش است. آیا می شود در این روزگار به عاشقی اطمینان کرد و بر آن تکیه کرد. نمی دانم به خدا نمی دانم آن قدر دنیا بر ما سخت گرفته است که نمی دانم. ای روح من تو چیزی بگو؛تو که در زیر این جسم ناچیز هستی حرفی بزن و راهی نشان بده. ای خدا تو راهی نشان ده که از این منگلاب زننده دنیا رد بشم ،ای خدایی که نزدیک تر از من به منی واز حال و زارم باخبری. تو گفتی در زندگی راه مستقیم و انتخاب کن ولی در این روزگار ما همه راهها مستقیم نشان ما میدهند نمی دانم شاید چشمان من کم نور شده که این راه ها را راه راست می بینم.ای خدا میبینی چقدر نادانم. شاید به خاطر همین نادانیم هست که تو زیاد بر ما می بخشی و میگذری و همیشه در آیه هایت بخشندگیت را به روی ما باز میکنی.ای سید اهل قلم تازه می فهمم چرا نوشته هایت را در گونی کرده ایی و سوزاندی و قلمت برداشتی و برای خدا نوشتی.آری درست است هدف باید داشت گفته ها و نوشته هایمان.وچه هدفی والاتر از معبود بی همتا.ای خداشرمنده از هیاهوی بی فایده.دیگر به خود اومیدی ندارم ،ای خدایی که یوسف (ع)را از چاه بیرون آوردی و.......خدایا خیلی تنهام. الهی: چگونه خامو ش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است .
پنج شنبه 20 مهر 1391برچسب:, :: 11:43 :: نويسنده : حامد
دیشب با یکی از دوستام بحثم شد در مورد یکی از عقایدمون به شدت با هم اختلاف داشتیم بعدش وقتی از من دلیل خواست موندم اومدم اینترنت سرچ کردم ولی دلیل محکمی پیدا نکردم . یک کلمه به جای جوابم دیدم که مات شدم اونم اعتدال بود .وقتی این مطالب و خوندم نظرم به کلی تعقیر کردفهمیدم که افراط کردم وبه دوستم حق دادم و اعتدال و میانه روی بهترین کار ممکنه که به اون هم در قرآن و هم در احادیث مکرر به اون اشاره شده ونباید تو اعتقادات افراط کرد.نه فقط در اعتقاد بلکه در همه امور باید رعایت بشه. وقتی این مطالب و خوندم یاد یکی از دوستانم افتادم که چه به جد و چه به شوخی این مطلب و بچه ها میگفت: «خير الامور اوسطها» بهترين كارها ميانه آنهاست.
مطالبی که خونم در ادامه مطلب قرار دادم میتونید استفاده کنید.
ادامه مطلب ... سه شنبه 18 مهر 1391برچسب:, :: 10:42 :: نويسنده : حامد امروز تو راه دانشگاه دوستم بهم گفت:حامد خبر داری فیلمی که در مورد پیامبر درست کرده تو گوشیه بیشتر بچه ها هست ! گفتم برای چی فیلمی که به پیامبرمون توهین میکنه مگه دیدن داره!گفتم برای چی میبینن!گفت برای این که ببینن در مورد پیامبر چی درست کردن و چه تصویری از پیامبر کشیدن ،یه جور کنج کاوی!!!که چی هست این فیلم که این جور سروصدا در آورده. خواهش میکنم فرض کنید: این فیلم مثل این که یک فیلم در مورد ناموس ما درست کنند ، اما از خانواده ما نیست یک نقابی رو صورت داره وظاهری هست آیا شما این فیلم و میبینید و بدون تفاوت از اون رد میشی؟؟!! خودت قضاوت کن....
یک شنبه 16 مهر 1391برچسب:, :: 22:43 :: نويسنده : حامد
میخوام این بار از غرور بگم که پیامبر به راهبی به نام (شمعون بن لاوی بن یهودا) که جدش یهودا از حواریین حضرت عیسی (ع)بوده است بگم.که از پیامبر(ص) سوالات متعددی پرسیدن جایی رسیدن که پیامبر فرمودند: ای شمعون: خداوند تبارک و تعالی چون طبقه زیرین را آفرید،نازیدو خروشیدو گفت:«چه چیز می تواند بر من غلبه آید»؟.خداوند زمین را آفرید و برسطح آن گسترد،تا رام شد.سپس زمین مباحات کردوگفت:«چه چیز بر من غلبه کند»؟خداوند کوه ها را خلق کرد وچون میخ بر پشت زمین کوفت تا ساکنانش رابلرزاند،زمین رام گشت وآرام گرفت.سپس کوهها بر زمین بالید،سر برکشید و مغرورانه گفت:«چه چیز بر من چیره گردد»؟خداوند آهن را آفریدکه کوهها را شکافت ورام شد.آنگاه آهن بر کوه ها فخر کردو گفت:«چه چیز مرا مغلوب سازد»؟خداوند آتش را خلق کردکه آن را آب کردونرم شد.باز آتش بانگ و نعره برآورد وافتخار کردو گفت:«چه چیز بر من غالب شود»؟خداوند باد را آفرید تا امواج آب را به حرکت در آورد،موجها در آن ایجاد کرد،قعرش را زیر و رو نمود و از جریانش بازداشت و آتش رام شد و آنگاه باد بالیدن گرفت و به شدت وزیدو گفت:«چه چیز مرا مغلوب سازد»؟ خدا انسان را آفرید تا بنیانها و پناهگاهها ساخت که نه باد در آن نفوذ یافت و نه چیز دیگر. باد رام شد و انسان به طغیان آمده و گفت:«از من نیرومند تر چیست»؟ خداوند مرگ را خلق کرد که او را مقهور ساخت،انسان رام شد و مرگ خود به مباهات برخاست، از جانب خداوند خطاب شد: «به خود مبال که من تو را میان بهشتیان و دوزخیان سر می برم و دیگر زنده ات نمی کنم.» سپس نبی مکرم اسلام(ص) فرمودند: _حلم بر غضب غالب شود. _مهر برقهر _وصدقه برگناه
تحف العقول .ص17مترجم احمد جنتی عطایی. نقل شده از کتاب عقل چیست؟/مولف نوحه خوان شنبه 15 مهر 1391برچسب:, :: 23:4 :: نويسنده : حامد یک روز کارمند پستی که به نامههایی که آدرس نامعلوم دارند، رسیدگی میکرد، متوجه نامهای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود؛ نامهای به خدا. با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند. در نامه اینطور نوشته شده بود: خدای عزیزم بیوه زنی ۸۳ ساله هستم که زندگیام با حقوق ناچیز بازنشستگی میگذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که صد دلار در آن بود، دزدید. این تمام پولی بود که تا پایان ماه باید خرج میکردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از دوستانم را برای شام دعوت کردهام، اما بدون آن پول چیزی نمیتوانم بخرم. هیچکس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من هستی، به من کمک کن. کارمند اداره پست خیلی تحتتاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان داد. نتیجه این شد که آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری روی میز گذاشتند. در پایان ۹۶ دلار جمع شد که آنرا برای پیرزن فرستادند. همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند، خوشحال بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت تا اینکه نامه دیگری از آن پیرزن به اداره پست رسید که روی آن نوشته شده بود؛ نامه ای به خدا. همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود: خدای عزیزم. چگونه میتوانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم. با لطف تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با آنها بگذرانم. من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی، البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان اداره پست آنرا برداشتهاند. درد من حصار برکه نیست,سیطره ماهیانی ست که دریا را نمی فهمند.... چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 11:17 :: نويسنده : حامد
روزی لقمان به پسرش گفت: امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. چهار شنبه 12 مهر 1391برچسب:, :: 11:14 :: نويسنده : حامد
فتح خون، شهید سیدمرتضی آوینی -------------------- 1 ـ قصص / 21 ادامه مطلب ... شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 19:37 :: نويسنده : حامد
شعر و جنون
اگر « شیدایی » را از انسان بازگیرند، هنر را باز گرفته اند؛ شیدایی جان هنر است، اما خود ریشه در عشق دارد. شیدایی همان جنون همراه عشق است؛ ملازم ازلی عشق، جنون و شیدایی عاطف و معطوف هستند و مُرادف با یکدیگرند. ادامه مطلب ... شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 19:33 :: نويسنده : حامد
حقانیت اسلام ادامه مطلب ... یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, :: 13:48 :: نويسنده : حامد
پيوندها نويسندگان |
||
![]() |